مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من
چنین خوشش آراست
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید
حق به دست شماست
نخفته ام ز خیالی
که می پزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست