مسیحی نبودم، ولی با شیاطینم تو کلیسا اشک ریختم!
مفصل ها رو بریدن و رفتن
اژیر خطر! گرگا حمله کردن
نی و شکایت، از تو و از من
پاییز و بارون، کجای فصلم
درگیر با تو و مغزم، درگیرِ
خلقه خالقه مجهوله جهنم
من اون چهره کریه تورو رسم کردم
یه صدای بم میگه برگرد
اتئیست نبودم، ولی با ایمانم از همه ایمان دارا ترسیدم