درستش ممنوع می کنی
تا غلط باب شود
غلط محکوم می کنی
تا خلق آرام شود
در مسابقاتِ قرآن
در نمازخانه ی دبیرستان
به زن مرد کودک حیوان
تجاوز کن تجاوز کن
این بنگاهِ فروشِ املاکِ بهشت روی زمین
پرِ بد کاره ی هرزه ی پست رذلِ مهر بر جبین
پرِ خاطراتِ تاریک خیس کثیف
پرِ ریا پرِ دروغ پرِ ذهنِ مریض
به کودک به پیرمرد به حقوقم به خودم
تجاوز کن به منو به گله های بی خودم
به فریادم به روحم به عشقم به حرفم
تجاوز کن به غرورم به فرهنگم به وطنم
تجاوز کن به هر آنچه امانت پیشِ توست
که وطن سفره گشت و گرگ هموطن را خورد
تجاوز کن که دروغت مغز ها را شست
تجاوز کن که همیشه حق با توست