مجرمم، مه یک مجرمم
مجرمم به گفتن حقیقت
مجرمم به کردن حماقت
خطا کار دَ سرکا میچرخه و
مه شودوم مجرم سر گفتن حق
حماقت برت رپ کردنه
یعنی ترس به سرم رهبر نشه
حماقت چهار خط رپه که بعدش
دَ فکری که سرت جدا از تن نشه
مه مخوام یک جهان پاک
که نخوره اونجه هیچ سری به خاک
جایی که دین درش تحمیلی نیست
یک مکان که پر از سلیقه هاست
احترام باشه صدر جدول
نوشته ی آزادی سر هر در
کس به کسی توهین نکنه
که نلرزه تن کسی د قبر
که نلرزه تن کسی د قبر
مجرمم، مه یک مجرمم
نفر هیچ نمدانه که قصدش چی است
باز میایه مگه دَ کفشت ریگه
مه مخوام یک دنیای قشنگ
نفر خوب گوش کو مه قصدم ای است
نمیخوام که جهان تباه شه
مه نمخوام که کشتن روا شه
مخوام ک امثال مه صبا دَ
سرکای شارِم مجرم نباشه
میبینوم لیوان از نیمه ی پُر
دیگه گرفته نمِشه حقی به زور
دیگه نیست حیوان صفتی
انسانیت کرده جای مهدی ظهور
دَ سومالی دَ دید نیست دنده
ب روی لبش نقش بسته خنده
دیگه رئیس نامبر ۱۳ نیست ک
گند بزنه د کل چیز اشرف
۱۳ خودش عدد نحسه
پدرش شاه پسنده ولی یک هرزه
تحویل اجتماع داده ک عشقش ۶۹ خودش ۶۸ه
نیست روحانی دُگماتیسم
دیگه کشت کفّار جایز نیست
کشتار ۹۸ تکرار نمشه
همه میگیرن جای مرگ بیست
اوشتوکا دیگه ترسی ندارن و با خوشحالی میرن به مکتب
پدر برشان آب میاره دیگه پدر نست د جنگ نَه
قومندان ها دیگه بچه باز نیستن ک بچه یافت کنن دَ سرک
بی شک مه نیمه ی پُر لیوان رَ میبینوم فقط دَ خاو مه
لیوانم مَیده شد دیگه پُر نمیشه
کاش زندگی قشنگ بود همیشه
کاش حداقل یکی پیدا مِشود ک
خرج میکرد سر گپم کمی اندیشه
لیوانم مَیده شد دیگه پُر نمیشه
کاش زندگی قشنگ بود همیشه
کاش حداقل یکی پیدا مِشود ک
خرج میکرد سر گپم کمی اندیشه
آخر قصه بازهم مه مجرمم