تیکه های مغزم شد
بهمن تو دستم
فرودین دلم تنگ شد
اردیبشهت رد کرد
خرداد دلم سنگ شد
تیر به گلم زد
مرداد ماهه غم شد
شهریور ستم کرد
مهر ماهه من مرد
آبان شدم سرد
آذر چهله غم شد
دی جسدم پر
بهمن جلوم دود شد
اسفند چشمم زد
گذر عمر من بود
تو کلش دیدم درد
رفیقم اشک ریخت
شدن چشمای من تر
ولی موقع سختی
تا کرد احساس ضعف زد
نشده از انصافه من کم
که الان انشعابه جمعمم
روزگار گرفت قبلا
کلی امتحان از من
یه تجدیدیه خرداد امتحان رد
مغز همونجا انقباض کرد
نذارم رویاهام منقرض شن
جرمم دادن زدن دستم دستبند
مهر تولدم بودم ته بند
رفیقم از جیبم ته کند
ته کشید دیدم اونم پر زد
خشک شد ر و لبم لبخند
انتن نمیده عشق و صفا
قانون میگه اینه اُرفه جزا
لغمه و گرفتی از دستم
الان دسته منه وعده غذات
من جشن میگیرم روزه عزات
جزغاله میکنم مهر و عبات
اگه این دست از کوره دراد
خاک و خون میکشه بیتُ برات