انگار زندگی به رگ تار بسته ام سرم سنگ بسته است
انگار روزگار روی سرم به قصد فراغت نشسته است
از بس که خسته است
از بس که خسته است
از بس که خسته ام
من هم نشسته ام
از بس که خسته ام
از بس که خسته ام
از بس که خسته ام
از بس که خسته ام
از بس که خسته ام
از بس که خسته ام
از بس که خسته ام
از بس که خسته ام
از بس که خسته ام
از بس که خسته ام
از بس که خسته ام
از بس که خسته ام
از بس که خسته ام
از بس که خسته ام