گرفتم خوده دور پس شدوم
با اینکه مشه هرکس قدی گذر زمان پیر ولی شدوم مه بد تر
دلم مشه شروع کنوم از سر
میگیروم پاکننه
پاک مکنوم هر خرکی
که
کشیدوم مه اشتباه بود
مسیریم اولش انتها بود
خوردوم به بن بست
چار داوریم بستست
شده امی حالیم
شده برم برعکس
بخدا که نبوده از قصد
بخدا که نبوده از قصد
همه چی و دارو ندارمه دادوم مه از دست
نمیدیدوم هیچ وقت
چیزی که دادشتم و نداشتم مکدوم ارزو
میگفتوم نمیرسم
چون مه
چیزی ره نمیدیدوم
ای گپارم میاره هر دفعه دل ده ورغ
دل پره و مشه خالی
هر دفعه روی هر ورغ
مگیره دل مشه سفت مثی سنگ چو
هرچند بره مم زود بود ولی دیگه دل برید
حس مشه کمبود بودنت ندارومت مثل حوصله هیچوقت
فریاد مزدوم ازاد شوم
هروز مزنوم سر به ایینه
نشان مده برم سرتا پاییمه
حالم بد میشه ازی که پیش مروم
به راه اشتباع
مکنوم سیل ده پیشتم
دانمان بسته و دلما غار غار
هر شاو روزمان کارکار
که شوعه کار امروزم نان فردا
دیگه چیزی نمخام بانین مه تنها
ده بین صحرا کدی خدای یکتا
داروم طلب یگ بخشش و پوزش
پوزشی که نیاره درونمره به سوزش
مشوم مه راحت
اگه کنوم تاقت
شاید عدالت
برسه و بگیره امی دستمه
امی ام قلم امی ام برگه
ای ام از تو و
وای به حال مه
شدوم مثل مار
کده مروم روز ده روز پوست بدلو
قدر الو سنگین نبودیم و ارزش نداشتیم